۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

ايل شاهسون بغدادي

سابقه تاريخي :
درباره شاهسونهاي بغدادي و پيشينه تاريخي آنها مينورسكی و هنري فيلد مطالبي نوشته اند. مينورسكي معتقد است كه اينها در زمان شاه عباس اول از شيراز به ناحيه ساوه آمده اند.(1) هنري فيلد مي نويسد: "...اعتقاد بر اين است كه شاهسونهاي بغدادي در خلال عصر صفوي مهاجرت كرده و در نزديكي بغداد مسكن گرفته اند و در زمان نادرشاه از آنجا به شيراز برگشته اند. در زمان كريم خان زند جاي ثابت و مشخص نداشته اند، تا اينكه به آقا محمد خان قاجار پيوسته اند و او ايشان را در زيستگاه كنوني شان مستقر ساخته است."(2)
اينكه هنري فيلد از مهاجرت شاهسونهاي بغدادي در دوران صفوي به نزديكي بغداد سخن مي گويد، با توجه به سياست جابجايي ايلات و عشاير آن زمان ممكن است صحيح باشد. اما رديابي اين امر در منابع آن دوران براي نويسنده اين مقاله ميسر نگرديده است. متاسفانه هيچكدام از محققين دانشمند قول خود را مستند به مرجع موثقي نكرده اند.
مرحوم فتح السلطان- علي اكبر خان قرابيگلو- از عمويش ايمانعلي خان نقل مي كرد كه هفتاد طايفه لك و آرخلو در مرز عثماني سرحد دار ايران بوده اند كه توسط نادر به خراسان كوچانيده شده اند. پس از مرگ نادر شاه به شيراز آمده اند و پس از مرگ كريم خان توسط آقا محمد خان قاجار در منطقه ساوه استقرار پيدا كرده اند. شواهد چندي وجود دارد كه نظر خود شاهسونهاي بغدادي را مقرون به واقع نشان مي دهد:
الف - وجود چنين باوري كه نادر آنها را به خراسان كوچانيده است.
ب- وجود ترانه هايي كه در آنها مسير احتمالي مهاجرت اينان (تبريز، خراسان، شيراز، و مناطق آخرين محل استقرار) اشاره شده است.(3)
ج- اينكه در منابع تاريخي معاصر نادر از انتقال ايلات و عشاير از نواحي ذهاب و كركوك به خراسان سخن رفته است. به طوريكه محمد كاظم در ذيل وقايع حمله نخست نادر به بغداد مي نويسد كه وي از منطقه ذهاب" ...جماعت قرابيات و زنگنه و باجلان را كوچ داده، روانه ديار خراسان نمود كه رفته در محال دارالسلطنه هرات سكنا نمايند... و بقدر چهار-پنج هزار نفر از آن جماعت ملازم گرفته مامور ركاب گردانيد."(4)
ميرزا مهدي خان استرآبادي نيز در ذيل وقايع نخستين حمله نادر به بغداد از كوچانيده شدن گروهي از طايفه از بغداد به خراسان سخن مي گويد. وي مي نويسد:"... دوهزار نفر از طايفه بيات [را] كه در هشت فرسخي كركوك سكني داشتند، كوچانيده روانه خراسان ساختند.(5)
د- وجود جماعت شاهسون در نواحي كركوك: در سياحتنامه حدود محمد خورشيد پاشا عضو كميسيون تعيين حدود ايران و عثماني – به وجود سي خانوار چادرنشين « شَهسَوَن« ( افراد ايل شاهسون بغدادي نيز خود را شَسَوَن مي نامند) در دوز خورماتو به سال 1264 ه.ق. اشاره شده است.(6)
ه - امكان رديابي برخي از طوايف مهم ايل شاهسون بغدادي در سابقه تاريخي مناطق شرق و جنوب تركيه، شرق و شمال سوريه، و شمال عراق.
لك: عباس عزاوي مي نويسد كه لكها از قبائل ايراني هستند كه در شمال و جنوب عراق پراكنده اند و در بخش مندلي تابع قبيله قراالوس بوده اند.(8) در مورد لكهاي تابع قبيله قراالوس نكته جالب توجه در اينجاست كه اينان در سال 1120ه.ق.(يعني در حدود 25سال قبل از كوچ احتمالي ايل بغدادي به خراسان)ترك زبان و شيعه مذهب بوده اند.(9) پيشتر از اين تاريخ، اسكندر بيك تركمان نيز ذيل وقايع سال 1034 ه.ق.-حمله شاه عباس به بغداد- از قلعه لك بغداد(=قلعه زهاب) واقع در نزديكي قلعه مندلي، و پيوستن دارنده آن-حاجي بيك لك- به شاه عباس و مورد مرحمت قرار گرفتنش سخن به ميان آورده است(10) كه با توجه به وحدت مكاني، بعيد نيست لك متعلق به قبيله قراالوس از بقاياي لك مورد اشاره اسكندر بيك بوده باشد. محمد خورشيد پاشا نيز در سياحتنامه حدود به وجود پنجاه خانوار چادرنشين لك در دوزخورماتو و هشت خانوار در كركوك اشاره دارد.(11) كارستن نيبور نيز در سال 1764 م. از وجود يكهزار چادرنشين لك در ناحيه بين سيواس و آنكارا خبر مي دهد.(12)
موصلو: از طوايف تركمان نواحي دياربكر و يكي از دو طايفه بزرگ آق قوينلوها بوده،و حكومت آنجا را در زمان سلطنت آق قويونلوها در دست داشته است. موصلوها به سركردگي امير بيك موصلو در سال913ه.ق. به نيروي شاه اسماعيل پيوستند و از جمله قزلباشان شدند. يحيي بن عبداللطيف قزويني ذيل وقايع اين سال مي نويسد:"... امير بيك موصلو كه از جانب آق قوينلو مدتها والي ديار بكر بود، با اقوام و اتباع واويماق موصلو به عز بساط بوس همايون مفتخر گشت و هداياي بسيار به موقف عرض رسانيد و ديار بكر داخل محروسه شد و ايالات آنجا به پيرمحمد خان استاجلو قرار گرفت... و حضرت اعلي ، امير بيك موصلو را به منصب مهرداري همايون سرافراز گردانيد(13) از سال 927تا 935 ه.ق. نزديك به يك دهه حكومت در بغداد در دست بزرگان موصلو بود، تا اينكه در سال اخير شاه طهماسب آنجا را فتح كرده و به حكومت آنان خاتمه مي دهد.(14)
دوگر: از طوايف مهم ساكن آناطولي، سوريه و عراق- موصل-ماردين و كركوك-دقوق-كه درگيريهاي بين قراقويونلوها و آق قويونلوها موجبات تقسيم و پراكندگي بسيار آنان را فراهم آورد. از طوايف دوگر در ناحيه اردبيل نيز وجود دارند كه توسط قراقويونلوها به آنجا كوچانده شده اند و اصالتا متعلق به دوگرهاي "اورفا" مي باشند.(15) ابوبكر طهراني درباره دوگرها مي نويسد:"... دمشق خواجه كه از امراء دگر بود و بيست هزار خانه را سردار و صاحب اختيار بود و رها (=اورفاي امروز)... و حران ... از آن او بود... در كنار آب فرات قشلاق [گرفت] و يغموربيك... كه مهتر امراء دگر بود با هزارخانه كه تابع او بودند و سه هزارخانه ديگر نوكر عثمان بيك (=پدربزرگ اوزون حسن) شدند.(16)
اين قول ميزان اعتبار و نفوذ دوگرها را در منطقه شمال عراق و شرق عثماني در زمان تيموريان نشان مي دهد. بنا به نوشته كارستن در سال 1776م. از جماعت دوگر يكهزار خانوار چادرنشين در ناحيه اورفا زندگي مي كرده اند.(17)
كوسه لر: بزرگترين طايفه شعبه لك ايل شاهسون بغدادي است. بر اساس گزارش هاي اسكان عشاير در عثماني، در سال 1708م. جماعت حاجي بهاءالدين لو در قريه «كوسه لر» از توابع گلنار اسكان داده مي شوند.(18) در قرن نوزدهم نيز، بنابر تحقيقات فاروق سومر، طايفه كوسه لر در «نازيللي» ولايت آيدين زندگي مي كرده اند.(19) در داستان «دوقلوهاي ترك» خانم جاهيد اوچوق از «مزرعه كوسه لر» ياد شده است.(20) هم اكنون در شمال آنتاليا محلي بنام كوسه لر وجود دارد و افراد بسياري نيز در محلات فاتح، بايرم پاشا، زيتون بورنو، باغچه لياولر، كوچوك كوي، يدي كوله، باغجيلار، قاضي عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفي پاشا، و باكيركوي استانبول زندگي مي كنند كه نام فاميلشان «كوسه لر» است.
كلوند: بنابر گزارش محمد خورشيد پاشا در سياحتنامه حدود، در سال 1264ه.ق. بيست و پنج خانوار چادرنشين از طايفه كله وند در دوزخورماتو زندگي مي كرده است.(21)
و- وجود مشابهت لهجه يي و همگوني ضرب المثلها و داستانها بين شاهسونهاي بغدادي و طوايفي از تركهاي كركوك كه ساكن "تل عفر"، "آلتين كوپرو"، "تيسين"، "بشير"ريا، "تازه خرماتو"،" توزخرماتو" ، "امام زين العابدين"، "قاراتپه"، و "بيات لار" هستند.(22)
با توجه به شواهدي كه ارائه شد، نويسنده بر اين باور است كه هسته اوليه ايل شاهسون بغدادي از نواحي كركوك به درون ايران كوچانده شده، و به احتمال قريب به يقين از همان بياتها و يا طوايف ابوابجمع و وابسته يي بوده است كه ميرزا مهدي خان استرآبادي به كوچ آنان از كركوك به خراسان اشاره كرده است.(23)
درباره نحوه مهاجرت و وضعيت ايل طي مدت استقرارش در خراسان و شيراز منبع موثقي در دسترس نيست. مرحوم فتح السلطان، كه بيش از يك صد سال عمر كرد (وفات1357ش)، از قول عمويش ايمانعلي خان كه يكصدو بيست سال عمر كرده بود، براي نويسنده نقل مي كرد كه: جاني بيگ بزرگ ايل در سرحد عثماني بوده است. سرخاب، يوسف و قاسمعلي خان برادران او بوده اند و قاسمعلي خان سركرده نظامي ايل بوده است. در دوران ؛آشوب و سقوط اصفهان ، احمدپاشا از قاسمعلي خان قول عدم تعرض گرفته مناطق غرب ايران را به تصرف خود در مي آورد. نادر در حمله به بغداد پس از غارت ايل امر به كشتن قاسمعلي خان مي دهد ولي با وساطت ميرزا مهدي خان از كشتن او صرف نظر مي كند. طوايف لك و آرخلو به خراسان عزيمت مي كنند و قاسمعلي خان به خدمت نادر در مي آيد و به مقام ميرآخوري مي رسد. در بازگشت از هند به دليل سرپيچي از امر نادر و به همراه آوردن غنايم مغضوب واقع شده و (به امر نادر گوش و يا بينياو را مي برند). وي در همين زمان در خراسان فوت مي كند و در كنار سقاخانه حرم امام رضا(ع) به خاك سپرده مي شود. به دنبال اين حادثه، ايل شاهسون بغدادي اعتبار نخستين خود را از دست داده و در پي مرگ نادر از خراسان به شيراز مهاجرت كرده است. در شيراز، كريم خان زند به اميد چيرگي بر دشمنان با علي خان شاهسون از تيره قاسملو پيمان اتحاد مي بندد. پس از پيروزي كريم خان، علي خان شاهسون رئيس سواره نظام ايل شاهسون بغدادي در نزد او مي شود. با مرگ كريم خان ايل شيراز را ترك مي كند و سرانجام توسط آقا محمدخان در منطقه ساوه مستقر مي گردد.
صحت تاريخي اين قول بر نويسنده اين رساله معلوم نشد. هرچند در كتاب فريزر از قاسم بيك خان، كه ناظم مناظم و اعتمادالدوله نادر بوده، ذكرنامي شده(24) و از علي خان شاهسون در ذيل وقايع دهه 1170ه.ق. از قبيل سركوب افغانها در مازندران، مبارزه با نصيرخان در حاشيه خليج فارس، محاصره اروميه، مبارزه با زكي خان، و محاصره كرمان و مبارزه با تقي خان دراني- مبارزه اي كه به مرگ عليخان انجاميد- در منابع دوره زنديه به تفصيل سخن رفته است.(25)
درباره انتقال اين ايل از شيراز به منطقه ساوه، در ذيل ميرزا عبدالكريم بر تاريخ گيتي گشا از كوچانيدن ايلات عراقي از شيراز به عراق توسط آقامحمدخان قاجار به هنگام ورود به شيراز سخن به ميان آمده است، اما نامي از ايلات كوچ داده شده برده نشده است.(26)
مع الوصف، وجود طوايف و تيره هاي همنامي چون:لك، آرخلو، احمدلو، موصلو، و قوتولو بين ايلهاي بغدادي و قشقايي ، و اظهار صريح عشاير متعلق به تيره توللي در هر دو ايل مبني بر وجود همبستگي تاريخي با يكديگر، جاي شبهه اي در انتقال ايل شاهسون بغدادي از شيراز به منطقه ساوه باقي نمي گذارد. بعلاوه اينكه، ترانه اي بين عشاير شاهسون بغدادي وجود دارد كه در وصف كوههاي شيراز است و گوينده آرزوي گذر از آنها را مي كند.(27) نيز هنري فيلد از علي قوردلوهاي كوهمره سخن مي گويد كه همنام با يكي از طوايف شعبه لك ايل شاهسون بغدادي است.(28)
اما، نخستين سندي كه حكايت از استقرار ايل بغدادي در بودباش كنوني اش مي كند، به سال 1220 ه.ق. باز مي گردد كه طي آن ايل بيگي گري " طايفه شاهسون " بغدادي به همت خان از طايفه ساتلو داده شده است.(29) هر چند جزو اسناد ملكي سندي به تاريخ 1200ه.ق. وجود دارد ولي نامي از شاهسون بغدادي در آن برده نشده است.
ساخت اجتماعي :
ايل شاهسون بغدادي از دو شعبه يا طايفه بزرگ، بيست ونه طايفه، و بيش از دويست و بيست تيره و چند صد گوبك تشكيل مي گردد. از اين ميان تنها تيره و در داخل آن گوبك است كه اعضايش از نياي واحد به وجود آمده اند، طوايف به دليل وسعت محل زيست و پيوستن افراد و جماعات مختلف به آنها، بتدريج، اين ويژگي را از دست داده اند. وجود اصطلاحاتي چون: خاصا( يعني تيره هاي خودي)، الوار(يعني تيره هاي پيوسته به طايفه)، و چيراغاگلمه ( يعني فردي يا افرادي كه به ميان طايفه آمده و با گذشت زمان صاحب گوبك و تيره شده اند) حكايت از اين نوع اختلاطها دارد ، كه طوايف و در نهايت ايل را از يكدستي نژادي خارج كرده است. از بيست ونه طايفه تشكيل دهنده ايل شاهسون بغدادي براي هر يك از طوايف سلدوز، دوگر، موصلو، نيلقاز، قتلو، شرفلو، دولتوند، قاراقويونلو و كرد مي توان سابقه تاريخي مستقل و وابستگي قومي جداگانه جستجو كرد. در حاليكه اكنون تحت نام واحد ايل شاهسون بغدادي شناخته مي شوند. از اين ميان بويژه طايفه كرد در سالهاي پاياني قرن سيزده قمري، و بدستور نايب السلطنه اميركبير، جزو ابوابجمع ايل شاهسون بغدادي قرار گرفته است. سند مربوطه چنين است. " هو –بر حسب امر و رقم مبارك، حضرت اقدس اسعد اشرف ارفع امجد والا آقاي نايب السلطنه اميركبير روحنافدا طايفه اكراد را سپرده عاليجاه مجدت همراه عباسقليخان (ايل بيگي لك) فرموده اند. لهذا ريش سفيدان طايفه مزبور را قلمي و اظهار مي دارد كه بر حسب رقم مبارك خود را سپرده به عاليجاه مشاراليه دانسته صاحب اختيار و بزرگ خود بدانند، در جميع امور و كارها عرايض خود را به عاليجاه مشاراليه اظهار دارند كه در امور و خوب و بد طايفه مذكور عاليجاه مشاراليه مسئول خواهد بود. از قرار رقم مبارك و امضاي اينجانب طايفه مزبور تخلف و تجاوز نورزند و در عهده شناسند، تحرير في شهر رجب المرجب 1294 طايفه خمسلوي قزوين و كردستان نيز در اين سالها موصوف به بغدادي شده اند.
مجله تاريخ/سال يكم-شماره يكم، بهار 1379/دكتر عطاءالله حسني